کوتاه درباره مسیر رویایی (آنجلا شانیلیک، 2016)
1/2 ***
اتفاق جادویی نهتنها در آن نیرویی است که آنجلا شانیلیک در
«مسیر رویایی» اما تلخش به هر نما میبخشد؛ بلکه در پیشبینیناپذیری آن اتفاقی
است که در نمای بعد میآید: تصویری از سه دهه زندگی در اروپا در «شکاف» میان رابطهها.
چیزهایی که فقدانش را باید در جایی بیرون از دایرهی زندگیِ جاری در هر کدام از نماها
جستجو کرد: در آوارگی مردی در دلِ جنگل از پسِ از دست دادنِ مادرش؛ در گوش سپردنِ زنی
بر خاکِ جنگلی که حکم بر نابودی رابطهاش میداد؛ در بیقراریهایِ توضیحناپذیر زن/بازیگری
که از رابطهی زناشویی فقط جدایی میخواهد؛ و در پرواز رقصانِ پرچمی در باد که رویای
اروپای متحد را در پایان در میان رویای تنهاییِ آدمها پودر میکند و به هوا میبرد.
نگاه خیرهی شانیلیک اما با ایزوله کردنِ رادیکالِ مکانها (در قاببندی دقیق هر نمایش)
و زمانها (حتی در فاصلهی میان دو قاب) پازلی ایجاد میکند که هیچ راه گریزی
برای مخاطب جز فرو رفتن در آن باقی نمیماند: گره خوردنی همچون سرنوشت مبهم
کاراکترها در پیوند دورْ اما ناگسستنیِ بینشان. اینگونه شانیلیک با ایستادن بر
شانههای روبر برسون با برجستهکردنِ کنش کاراکترها به مجموعهای پیچیده از
مناسباتِ فرمی احساسهای درونی آدمها دست مییابد: دستیابی به ضرباهنگِ بیرونی
جهان بهواسطهی کنشهای آدمی. نوعی به آغوش کشیدنِ رویایی که میآید. اما رویای
این مسیر مگر چیزی جز بهچنگ آوردنِ ناگفتههای موجود میان دو نما است؟ همان تنهایی بهجا
مانده در یک لحظه، مکان و تاریخ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر