جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

مرگ جدی گرفته شده





      نوشته: ژاك ريوت (1)
   ترجمه :  سینا آزری

« وصیتنامه ی اورفه » يك فيلم شاعرانه است. آنچه را كه مي گويد، امري ضروری است. گرچه ضرورت آن را من نمي دانم. (2) اما اين را كاملاً درك مي كنم: ضرورت سينمای فرانسه.  که در اين لحظه خواستار انسان هاي با استعداد نيست. اما خواستار كمبود يا عدم حضور آن دسته چيزهايي است كه به صورت موشكافانه اي شاعرانه باشد. چه چيزي شاعرانه است؟ آن چيزي كه هرگز ، خارج از سبك و ساختاري مشخص نيست. به چيزهايي كه مُد مي شوند، وصل نمي شود. در عين تهيدستي، ثروتمند جلوه مي كند. سكته وار بودن ريتم را به موزوني حركات رقص تبديل مي كند، خلاصه اينكه يك جور بي چيزي مسرت بخش است. شعر، با تمام اين حال، سادگي، واقع گرايي را دوباره باز آفريني مي كند و كوكتو مستند را باز آفريني كرده است. همانند انگاره ی همکاری ژرژ فرانژو با فريتس لانگ ، نماهاي دقيقي را باز آفريني كرده است.
ریورس شات ، حركات آهسته، پديدار و محو شدن بوسيله حركات چرخشيِ جلوه های بصریِ درونِ نما . همه ی این جلوه هاي تصويري به گونه ای با هم متصل مي شوند که ضرورت اين افكت ها  هرگز از یاد نروند: اين گونه است كه هنر باز آفريني تصويرهاي ماندگار متولد مي شود.
در پاراگراف مشهور مقاله اي درباره نقدهاي گمراه كننده ، کوكتو يك بار يك نقاش- شاعر را با يك شاعر- نقاش مقايسه كرد، پيكاسو و جرجيو چيركو(نقاش ايتاليايي ). فيلم سازي و شاعری از زمان « عقاب دو سر » به صورت كاملاً آراسته اي او را تحت فشار قرار داده  و موجب شد درون فيلم خود نگارانه خودش در نهايت به باز سازي خويش درون شعر و فيلم سازي « خون شاعر » بيانجامد. به خصوص آن تلاش نافرجامي كه براي به تصوير در آوردن گل هاي رز انجام داده  كه به هيچ وجه آنرا جزئي از خود نگاري او نمي توان به حساب آورد. اما همواره اين ارفه، اديپ، برروي تخته سياه يا پرده، به تمسخر كردن يك مرد كور با قيد و بندي تصويري می مانند. همانند چهره هاي ماسك زده با چشم هاي باز كه فرانژو آن ها را در ميان ما به وديعه گذاشته است.
همه ی دلواپسي هاي هنرمند در يك لحظه مشخص بر طرف مي شود. شما كاملاً آزاد هستيد كه حكايت اخلاقي و شاعرانه ای را كه توصيفي تحليلي و روشمند از شرح مصيبت ها،‌اغواگري ها و سرچشمه هاي شعر به همراه استفاده از کلمه " ریاضت" در سخت ترین صحنه هاست را ريشخند كنيد. اين تلاش هاي نوميدانه مردان كه معنایی ابزورد مي دهد، همان هنرمندی است كه در ميان فيلم هاي نيكلاس ري و ميزوگوچي گام بر می دارد. کوكتو و فرانژو هجوم بيهودگي و پوچي را در درون قلعه خود جستجو مي كنند، اما تنها به اين دليل كه انسان ها را در پشت همه آنها دوباره كشف كنند.  «اين گل را بگير....... اما اين گل مرده است. » همانند نوعي بازي عجيب كودكانه است، اما اين موجب مي شود كه ما با 2 پا،‌ ناگهان، به هوا بپريم - هرگز كسي نمي تواند چيزي را كه ديگري به آن عشق مي ورزد، به زندگي برگرداند- درست درون هدف. در تحليل نهايي ، اين امر براي اين فيلم زيباست، به اين دليل كه فيلم درباره مردي است كه مي داند در حال مردن است و اين اتفاق هنوز رخ نداده است. مهم نيست چه مقدار براي او ممكن بوده كه به آرزوي خود در دست يابي به مرگ به صورت جدي رسيده باشد. پوچي و گيرايي ( موزون بودن ) هر دو در دوروي سكه قرار دارند كه او اين تاس را درون تاريكیِ خود پرتاب مي كند و ما را به سوی ظلمت درونی خودمان هدايت مي كند.


.........................................................................................................

1. منبع: Death taken seriously ،كايه دو سينما شماره 106. April  1960

 2. کوكتو گفته است: شعر يك ضرورت است. نسبت به چي، نمي دانم ...



هیچ نظری موجود نیست: