پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۲

مایا دِرِن ، رقص و مواجهه ژست ها



نوشته : ارین  برانیگان
ترجمه:علی سینا آزری 


آيا قبل از مایا دِرن چيزي مثل رقص براي حركات دوربين وجودداشتـه است؟
اشنايدر: نه، خب، من وقتي به گذشته نگاه مي­كنم ـ زن ديگري به نام لويي فولر بود كه 50 سال قبل از مايا (درن) فيلم­هاي تجربي كار مي كرد.

اين نقل قول كه از مصاحبه 1977 با دوست و دانشجوي رقص مايادرن، الگرا فولراشنايدر گرفته شده، فيلم­هاي دِرن را در يك بسته بندی فرمی خاصي قرار مي­دهد: دِرامي تاريخي در فرمی مبتنی بر رقص. اشنايدر به كار رقصنده آمريكايي لويي فولر اشاره مي­كند كه در اجراي تك نفره زن از ايزادورا دانكن پيشي مي­گيرد. فولر كار حرفه­ايش را به عنوان هنرپيشه با دريافت تحسين بين­المللي براي فيلمي از برادران لومير آغاز كرد.او تنها کار اکران شده خودش را ، شامل فیلمی داستانی به نام Le Lys de la Vie 1920  کارگردانی کرد ، فیلمی که تنها بخش هایی از آن باقی مانده است . 
فولر به چند دليل پيشگام منطقي دِرن در ارتباط با اين درام تاريخي مبتني بر رقص است. فولر اولين هنرپيشه (زن يا مرد) بود كه به عنوان كارگردان و طراح رقص براي فيلم­هايش ادعاي وجهه و اعتبار كرد. در صورتي كه دِرن هرگز به عنوان طراح رقص به خود افتخار نمي­كرد. او اين اعتبار و وجهه عمومي را با تالي بيتي براي فيلم "درسي در رقص براي دوربين" تقسيم مي­كند و همين طور فولر همانند دِرن تكنولوژي­هاي معاصر خود را مشتاقانه پذيرفت و آنها را قسمتي از بناي زيباشناسي كار خود كرد. فولر در اجراهاي صحنه­اي خود از تكنيك­هايي همانند نورپردازي الكتريكي، بازي با سايه، پروجكشن استفاده مي­كرد. همچنين مايادرن از عناصري در زيبايي شناسي فيلم­هايش استفاده مي­كرد كه شامل: فرم و تركيب زمان و فضاي فيلميك، جامپ كات، حركات آهسته، فيلم­هاي نگاتيو، درهم گدازي­هاي تصويري، نماي ثابت و زواياي خاص دوربين مي­شد. همچنين فولر و دِرن در زيبايي شناسي حركات بدن انسان و طراحي حركات در عصر خود پيشقدم بودند.
مايادرن در شروع عصر جديد فيلمسازي اونگارد پديدار شد. اين دوره اخير شامل نسلهايي از كارگرداناني بود كه با رقص و فيلم كارمي­كردند. شامل چارلز اطلس، شرلي كلارك، امي گرينفيلد، دان كرامر، نورمن مكلرن همراه با هنرپيشگاني مثل ديويد هينتون، وندي هوستون، فيليپ دكوفل، ايساك جولين و كلارا ونگول.
سئوالي كه درباره رقص و تأثير آن بر زيبايي شناسي راديكال فيلم­هاي درن شده ،عموماً پرسشي است كه از آن اجتناب می شود. اهميت رقص براي دِرن كاملاً واضح و روشن است. 5 ساله بود كه همراه خانواده­اش از روسيه به آمريكا مهاجرت كرد. در سال 1939 از دانشكده اسميت با مدرك کارشناسی ارشد در ادبيات فارغ التحصيل شد و در همان سال منشي كاترين دانهام شد. دانهام يك طراح رقص زن موفق آمريكايي ـ آفريقايي و محقق انسان شناسي رقص كارائيب بود. نوشته او راجع به رقص­ هاييتي  اثر زيادي بر كار درن داشت و موجب شد كه او به تحقيقاتي درهائيتي دست بزند و در روند توليد فيلم با تمام حساسيت­هايي كه در طراحي رقص از جمله نقطه گذاري­هاي اجرايي بدن و كاربرد حركات و ژست­هاي غير متعارف نشان داد ،توانست به آثاري قابل توجه در آينده دست پيدا كند.


مایا درن و عملکرد سینمایی :

در معرفي كتاب جديد (بيل نيكولز) كه شامل مقالات جمع­آوري شده درباره دِرن است ـ مايادرن و آونگارد امريكايي-  بيل نيكولز به تمرکز فكري فيلمساز به رقص،‌ نمايش، بازيها و تشريفات مذهبي در رابطه با مفهوم « عدم شخصيت پردازي » كه درن در مقاله­اش  « تحريف عقايد برهنر، فرم و سينما » توضيح مي­دهد، اشاره مي­كند:
« فرم مذهبي، آييني .... ايجاد ترس مي­كند. به عنوان مثال با خلق يك اثر تخيلي، اغلب در منطق تجربه­هاي افسانه­اي و اسطوره­اي هيچ اشاره­اي به زمان و مكان خاصي وجود ندارد. در واقع براي تمام  زمان­ها و مكان­ها معتبر و مؤثر است. فرم آييني انسان را به عنوان منبع حركت دراماتيك ، مخاطب قرار نمي­دهد بلكه او را تا حد عنصري بدون شخصيت پردازي در يك کلیت دراماتيك مي­داند. آنچه در ارتباط با جانشين شدن كاراكتر و نقش انسان در فيلم­هاي دِرن با اهميت است ،شرايط رقص، بازي و تشريفات مذهبي، آييني به عنوان سبك­هاي اجراي عملكرد فيزيك است كه مانع روش­هاي فيلميك ادبي مي­شود. در واقع دِرن مخالف تسلط نگرش ادبي در ساخت فيلم است. پيشنهاد فرم فيلم صامت در مقابله با شكل ادبي در توليد ،يك نكته مهم و قابل توجه براي ما به حساب مي­آيد. غيبت ديالوگ و وجود نشانه پردازي در فيلم­هايش از جمله عوامل فرمال در فيلم­هاي تقريباً صامت او هستند. فقدان دستگاه­ها و زنجيره­هاي توليد در سينماي صامت، همراه با استفاده از نماهاي بسيار نزديك ، دِرن را متوجه جايگزين سينمايي ديگري ـ براي آن فرم ادبي ـ كرد. قاب­بندي اجزاي بدن در نماي نزديك مثل پوست چائولی چی كه دوربين روي دنده­هايش به حركت درمي­آيد. در"مکاشفه ای در خشونت" يك طرح رقص كوچك را در پيرامون بدن آشكار مي­كند. اينگونه نماها گاهي اوقات توسط تغيير فرمال در فيلم­هاي درن مثل حركات آهسته به تأثيرات بيشتري هم دست پيدا مي­كند. حركات پيچيده و اغلب ساختارهايي با پيرنگ روياگونه فيلم­هاي او   واضح­ترين دليل تأثيرش از حالت طولي است. بي­اعتنايي او نسبت به اعتبار فيلم سنتي و نقش خودش به عنوان بازيگر دليل محكمي است بر مقاومت درن نسبت به ساختارهاي سلسله مراتبي كه بر توليد فيلم مسلط بود.
تمام اين مطالب ما را به سمت تفكر عمودي در فيلم­هاي درن هدايت مي­كند. در ضيافتي دوستانه در 1953 درباره ـ شعر و فيلم ـ درن يك مدل سينمايي را توضيح مي­دهد كه بينش او را نسبت به مفهوم هم زماني در ساختار فيلميك آشكار مي­كند. او ساختار افقي فيلم وابسته به درام را توضيح مي­دهد: «  وجود يك موقعيت ـ يك عمل ـ و هدايت شدن به سمت عمل ديگر » و اينكه بدين وسيله چگونه شخصيت هنري را در فيلم طراحي و توسعه مي­دهد. آلترناتيو بودن ساختار عمودي فيلم يا ساختار شاعرانه كه انشعاب لحظه­ها را بررسي مي­كند به كيفيت و عمق آن مربوط مي­شود و همزمان حس شاعرانگي پيدا مي­كند ...» اين طرز گفتار درن نسبت به پيشبرد داستاني فيلم كلاسيك، رفتار قطعي ژيل دلوز را درباره اين موضوع در كتاب­هاي سينمايي­اش پيش­بيني مي­كند. مدل حرکت-تصویر او اساس پيشرفت طولي ساختار فيلميك عمل ـ عكس­العمل را توضيح مي­دهد .در حالي كه مدل زمان-تصویر نتيجه قابل درك روند ضد قهرمان گرايي در فيلم­هاي داستاني پس از جنگ را كاملاً توضيح مي­دهد.
درن مدل افقي را به شخصيت پردازي در فيلم متصل مي­داند. در حالي كه بازيگر مي­تواند مدل عمودي را براي عملكرد فيزيكي وراي شخصيت پردازي به كار ببرد. حالت عمودي را كه امكانات خاصي براي فيلم­هاي مبتني به رقص را در خود دارد بايد از حركات كنترل شده تالي بيتي در فيلم " درسی در طراحی رقص براي دوربين" استخراج كرده باشد. اجتناب پذيري ارتباط با زمين و اثرات جاذبه كه تغيير شكل را تحميل مي­كند، بي­پايان است و تأثيرات آن بر حركات رقصنده و بي ثباتي آن به وضوح ديده مي­شود و همه اين لحظه­ها در فيلم­هاي درن اثبات مي­كند كه يك نمايش را بايد در امتداد محور ديگري كه منطق حركت طولي را قطع مي­كند دنبال كرد و در اين فيلم خاص، آن منطق ،پيوستگيِ موقتيِ طراحي رقص عليه عدم پيوستگي فضايي است. اين سلسله و رشته­ها يك حركت شاعرانه خلق مي­كند كه رقص گونه است و همانند رقصِ فی البداهه عمل مي­كند.
در اين جا، نمايش و تغييرات پي در پي اطراف مركز جاذبه با ناپيوستگي زودگذر تركيب مي­شود و نماها را به سوي نمايش حركت هدايت مي­كند.
درن همچنين در نوشته­اش اشاره مي­كند كه طبيعت دروني و ذاتي در شكل فرمال وقتي به نمايش گذاشته مي­شود، به توسعه ژست­هاي متعارف هدايت مي­شود. درن درباره كاربرد ژست در زندگي روزمره ،سختي انتقال آن به پرده نمايش يا صحنه رقص مي­نويسد: در ايجاد فرم جديد، عناصر بايد بر اساس توانايي كاركردشان در مضمون غيرمتعارف جديد انتخاب شوند. ژستي كه در جريان يك گفتگوي طبيعي مؤثر باشد ،ممكن است در تأثير داشتن در فيلم يا رقص با شكست مواجه شود.
پل والدي در نوشته 1936 خود تعريف مفيدي از رقص در ارتباط با آشنايي بيشتر حركات بدني ارائه مي­دهد: عملي كه از يك حركت عادي و سودمند استنتاج مي­شود اما در نهايت از آن جدا و حتي با آن مقابله مي­كند. عملي كه به سمت سودمندي و منفعت بازيگر تمايل ندارد و از طرف ديگر مي­تواند آموزش، تكميل و توسعه داده شود.
اين تعريف حركات رقص گونه مي­تواند براي كشف فعاليت­ها و عملكردهاي ژستي در فيلم­هاي درن به كار برده شود. به خصوص در فيلم "Ritual in transfigured times" صحنه پارتي در اين فيلم با ژستي همراه مي­شود كه يكي از نقاط اوج فيلم است. اين حركت دائماً تكرار مي­شود. طراحي به سبك خاصي درآورده شده و در ميان فشردگي جمعيت انتقال پيدا مي­كند. يك بازوي كشيده مكرراً وارد قاب مي­شود، هدفش را پيدا مي­كند، طرف را درگير كارش مي­كند و پيش مي­رود. حركات خوش آمدگويي، توجه قرار دادن، به صورت اشارات خيلي آشنا هستند و آنها آنچه را كه با عمل و عكس­العمل در اين مراسم است ، را نمايش مي­دهند. همانند ژست شاخص بازوي كشيده جين كلي ، كه ما را به دنياي ژست خودش برده، بازوي كشيده در هر مضمون ،اشاره­اي است كه نيازمند پاسخ است.
در فيلم "مراسم آیینی .." ما از طريق يك سوي ژست­ها در محيط خانگي به صحنه مهمانی هدايت مي­شويم كه بين مطابقت و عدم مطابقت با مضمونِ تعريف شده، تغيير مي­كنند و از اين رو متن را به صورت يك متن غير منتظره درمي­آورد. مدت زماني كه به ژست­هاي مختلف در فيلم اختصاص داده شده -نظرگاه­هاي متفاوت، کاربرد تغييرات فرمي موقت  و اجراهاي متفاوت -همگي بر طبيعت ضد داستاني فيلم تأكيد مي­كند و ژست­هايي را مستقر در مركز عمل ، بنا مي­كند. اگر به اين حركات توجه كنيم ما در تكرار اين ژست­ها يك بهره­وري هميشگي كشف مي­كنيم كه مسير بيان احساسات و حالات را بيان مي­كند و خارج از سيستم­هايي كه آن را آشكار مي­كند ،عمل مي­كند و اين تنها از طريق عملكرد اجرايي ، توليد نمي­شود. تكرار نماها كه صحنه­ها و رواني بيان را درون و مابين آن نماها تركيب مي­كند، نقش خود را در توجه تأكيدي بر ژست­ها به خوبي ايفا مي­كند. از طريق رفتارهای فيلميك است كه اين ژست­هاي آشنا از هر مفهوم آشكار و واضحي دور مي­شوند. رفتار فيلميك ،قسمت ذاتي و درونیِ كار با حركات و ژست­ها، درون فيلم هستند.
ژست­ها به گونه­اي هستند كه هدفشان را دنبال مي­كنند اما هرگز تأثير نهايي مورد نظر را به دست نمي­آورند. بازيگران به يكديگر نزديك مي­شوند گويي مي­خواهند با هم صحبت كنند اما بدون قصد و نيت  به حركت خود ادامه مي­دهند. حركت­ها و ژست­ها از طريق زمان و فضاي فيلميك به داخل مسيرهاي جديد انتقال مي­يابد.
و تمام اين­ها نقش متمايز و برجسته مايادرن در يك صنعت مردانه در پرتو علاقه­اش به رقص به گونه­اي حقيقي بيان مي­كند، اين گونه تلاش­هاي پيگير مايادرن بود كه موجب پديد آوردن زيبايي شناسي در ساختار فيلم مبتني  بر رقص در تاريخ سينما شد.



این مقاله  ترجمه ای ست از : Maya Deren,Dance, and Gestural Encounters in Ritual in Transfigured Time   نوشته Erin Brannigan  که در Senses of cinema  منتشر شده است .  

  

هیچ نظری موجود نیست: