پنجشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۲

چیزهای جدی : رنوار از نگاه ریوت

Jacques Rivette's Jean Renoir, The Boss

  رنوار: گزيده نقدهای انتخابی (1)
نوشته : ژاك ريوت
ترجمه : سینا آزری

(Le bled (1929


در اينجا مأموريت ديگري وجود دارد، در همان حس و حال سرگرم كننده فيلم «مبارزه در شهر » (1928). از زماني كه سادگی فيلم نامه، گستره وسيعي را در اختيار او قرار داد؛ رنوار شانس اين را پيدا كرد كه فيلم هاي حادثه اي به سبك فيلم هاي آمريكايي كه در جواني بسيار دوست مي داشت ،بسازد. Le Bled، درست از سنت سه گانه های داگلاس فربنكس پيروي مي كند، سنتي كه با كمدي شروع مي شد، سپس با سلسله رويدادهاي ماجراجويي ادامه پيدا مي كرد و در نهايت با يك احساسات گرايي، كار را به پايان مي برد. صحنه اي كه پير ( انريك ريورو ) با همكار دست و پا چلفتي و بدون تجربه ی خودش در دقايق آخر به تهديد كردن و هراساندن معشوقه اش مبادرت مي كند، كاملاً ياد آور فيلم هاي فربنكس است. شور و حرارتي كه در دل فيلم نهفته ، جدي ترين صحنه فيلم را بدون از بين رفتن ريتم همراهي مي كند: صحنه ی عاشقانه ی كاملاً کلاسیک  ( اين بار در باران و ميان چوپان ها ) که با همراهي ذراتی از فيلم « رودخانه » مي درخشد و [ در ادامه] مجازات آدم هاي شرور، كور شدن آن ها توسط قوش و شاهين ها، به رنوار امكان اين را مي دهد كه اثر روان گزنده و تلخ ديگري را خلق كند— « اين خونِ گرانبها » است كه همچنان او را وسوسه مي كند.



(The Woman on the Beach(1947



اولين سه گانه از شاهكارهاي بزرگ. گرچه نسخه ناقص شده، اما قابل مقايسه با نسخه ی اصلي ست و در يك قضاوت منصفانه، جايگاهي همانند « حرص » فون اشتروهايم دارد. و اگر تا به حال كارگرداني بوده كه نسبت به اهميت تركيب بندي - درك هر قسمت از اثر همانند ذره ای در برابر كل- كه خود بدست آورده ، بي توجهي نشان دهد، بدون شک او، رنوار است.
 « زني در ساحل » بيشتر از هر اثر ديگر رنوار، به فيلمي ساخته ی فريتس لانگ شبيه است، اما اين نزديكي بيشتر در ظاهر، خود را نمايان مي كند. تراژدی « زنی در ساحل » همانند فيلم هاي لانگ از حركت هاي سنگدلانه ی بعضي نيروهاي سرنوشت یا تقدير نشأت نمي گيرد، بلكه بر خلاف آن، از وسواس، تمركز و بي حركتي وام مي گيرد: هر يك از سه شخصيت فيلم در يك تصوراشتباه از خود و آرزوهايشان به سر نمی برند.
 فيلم هاي متعاقب رنوار از اين ساختار ساده به عنوان اسكلت بندیِ اساسی خود استفاده كرده اند، و در لحظات پُر تنش ، جذابيت های تزئين شده را كنار گذاشته و اجازه داده اند كه نمايش به سر انجام خود برسد. بهر حال اگر چيزی به عنوان سينمای ناب يافت شده باشد ،بدون شک « زنی در ساحل » یکی از آنها ست.



(The River (1951


هر فيلم بزرگي داستان يك تجربه است. چيزي كه از يك امر خصوصی به سوی امری عمومی حرکت می کند. و كيلت را فداي يك تضاد کاملا شخصي نمي كند.
سفر به هند امروزه، جايگزين سفر سنتي به يونان شده است. اما اين سرزمين آنقدر بيگانه و نزديك نيست كه رنوار يا روسوليني مبادرت رفتن به آن مكان را مي كنند. اما با این وجود، تا اندازه اي به سمت مهد تمدن هاي هند و اروپايي نزديك شده اند. آنها از این سرزمین / هند خواستار اين هستند كه نشانه هاي بنيادین و اساسیِ محو شده در ميان صداهای ناهنجارعمومییت یافته ، را به آن ها باز گرداند.
همراه با « سفر به ايتاليا » روسوليني و شايد « زنده باد مكزيك » آيزنشتاين، ‌رودخانه تنها نمونه اي است كه به سختي و با دقت زياد نسبت به این امر واكنش نشان مي دهد. حجم و مقدار روايت، توصيفات جامعه شناختی، و مضمون های متا فيزيكی تنها در کنار یکدیگر قرار نمی گیرند بلكه در هر لحظه خاصيت تغيير پذيری را هم از خود نمايان مي كنند. « ما يك قطعه از دنيا هستيم ». سه قايق، سه دختر جوان همزمان در نقطه اي مركزي،‌ جايي كه تمام تناقض ها در كنار هم قرار مي گيرند، به يكديگر مي رسند؛ جايي كه مرگ و تولد، مالكيت و عدم مالكيت، پذيرش و امتناع همگي دارای ارزش و معنايی يكسان هستند. كسي كه خود را گم كرده، در آنجا پيدا مي كند؛ كسي كه تسليم شده، پيروز مي شود. ماجراهاي « هَريِت » داستان يك مرگ در كنار يك تولد است. همانند اسطوره ی مسخ شدگي، تجسم يك الهه برروي زمين. بدين گونه يك چوب بُر، خدا مي شود؛ كريشنا يك چوب بُر مي شود. اين فيلم، در كاربرد اسطوره ای بسيار غنی است، به گونه اي كه در پايان [ به نظر می رسد ] داستانی درباره اسطوره است يا شناخت درست و قطعی آن.   


...........................................................................................................
1.رنوار: گزيده نقدهای انتخابی ، نوشته: ژاك ريوت ، منبع: كايه دو سينما، كريسمس 1957

هیچ نظری موجود نیست: