این متن پیشتر در فیلمخانهی چهارم چاپ شده است
سینما درام فضاست.[1]
و «در شهر سیلویا» مکاشفهای تازه است در مفهوم فضا و زبان. درام مسیرها و چیزهای
روزمره و اتفاقات هرروزه .اتفاقات روزمرهای که از فرط آشنا بودن، بزرگ جلوه میکنند
. برخوردها، موقعیتها و لحظات آشنا و
ناآشنایی که جایجای فیلم به برساختن
فضا / مکان / شهری همچون استراسبورگ – کوچههای باریک، دیوارهای آجری خانهها
، نوشتههایی بر روی آنها ( دیوار نویسی ) ، خیابانها و پیادهروهای سنگفرش شده،
هوای آفتابی / نیمه ابری، کافههای رو باز و رودی در میان شهر- و به خاطرات دور-
یافتن آن دختر، لحظه و بازآفرینی دوبارهی آن در زمانی دیگر، شاید – کمک شایانی
کرده است. فیلمی که همچون قطعهای موسیقایی در سه قسمت (شب) ساخته شده است .مقدمه
(شب اول) و موخرهای (شب سوم) کوتاه و قسمتی (شب دوم) طولانی در میان آنها. و همگی اینها رخ نداده است جز در درام شهری پر
از فضا / مکان / صدا.
صدا در/ با همراهی فیلمی صامت. شاید
این بهترین توصیف یا مدخل برای ورود به اثر خوزه لوییز گوئرین باشد. نقش چشمگیر
طراحی صدا درکلیت فیلم. ترکیب و تجزیهی صداهای مجزا ازهم و بعضاً صداهای تصادفی
درون صحنه : صدای قدمهای عابرین بر روی سنگفرش خیابانها، بطری نوشیدنی که آرام
آرام بر زمین می غلتد، وزیدن بادهای آرام درمیان درختان کوچه و خیابان ، ماشینهای
در گذر، پچ پچ آدمها در کافهها، صدای افتادن دوبارهی لیوانی بر روی میز کافه ،
ورق زدن کاغذهای دفترچهی نقاش / آلفونسو،
کشیده شدن مداد او برآن، و در نهایت موسیقی درون صحنهای. همانند موسیقی چندگانه که ازترکیب چندین و چند
قطعهی معین از درون طبیعت/ شهر انتخاب شده باشد. ترکیبی که کل اثر را به جز آن
سکانس/صحنهی دیدار دختر و آلفونسو درون اتوبوس شهری- که همراه با دیالوگهای «سال
گذشته درمارین باد »[2]ی است- پوشش
میدهد.
بیست دقیقه نگاهها وحرکات در جزئیات
کامل- کافهای رو باز ، بر روی هر میز زنان و مردانی کنار هم نشستهاند ، تصاویری
ازنگاههای خیره آنها، نقاشی کردن مرد جوان، نگاه کنجکاو او از این میز به دیگری
، معاشقه کردن دختر و پسری و ریختن فضولات پرندهای برروی دفترچهی نقاش.
تغییرمکان او. دختری دیگر جلب نظر میکند. آهنگ خیابانی که توسط 2 نفر دراطراف
کافه نواخته میشود. همچنان نگاه کنجکاوانهی نقاش به دختری که در حال صحبت کردن
با همراهِ روبرویش است. توجه او به پسزمینه جلب میشود. دختری پشت شیشه، کمی
مغموم. آیا او خودش است؟
زمان واقعی. دختر کافه را ترک می کند. آلفونسو پس
ازمکثی کوتاه تصمیم خود را میگیرد. لیوان نوشیدنی بر روی میز می ریزد. او دختر را
تعقیب میکند. نمایش پُرجزئیات این تعقیب هیچکاکی در زمانی واقعی درکوچه پس کوچههای
شهر- دوربین با حرکات خود هر دو را با فاصله دنبال میکند. راه رفتنهای طولانی
نقاش در پی دختر جوان از خیابانهای شلوغ تا کوچههای خلوت. پیادهروهای کنار
رودخانه، اتوبوس شهری، مغازه ها، همهجا در پی دختر میرود. او را صدا میکند:
سیلوی؟ تردید میکند. آیا دختر فهمیده که تحت تعقیب پسر است؟ نمیدانیم. تمام این
لحظات بدون دیالوگ، بدون نریشن و فقط درصدای واقعی خیابان، رفت وآمد مردم، پچ پچهای
گاه و بیگاه عابرین و باد آرامی که در میان برگ درختان میوزد . اما هنوز بعد
ازاین لحظات پرجزئیات و این صداهای آشنا و روزمره کوچه / شهر هیچچیز مشخص نشده
است. آیا او خودش است ؟
سفر . آهستگیِ سفر . سفر آهسته .[3]
«چهارچوبِ مفهومیِ در حال ظهوری که راه «دیگری» را به جای سفر هوایی و سفر با
ماشین پیشنهاد میکند ; سفری که آهستهتر به مقصد میرسد ... .»[4]
سفر در درون شهر به آهستگی برای درک بیشتر و بهتر فرهنگ ، ریتم موجود زندگی اطراف
و تاکیدی دیگرگونه بر فضا . تاکیدی که میتواند کیفیت تجربه و درک حضورِ مکان در
فضای سفر/ شهر را بالاتر ببرد . گامی که گوئرین از منظر این مفهوم در درون ساختار روایت
با مفهوم جستجوگری همراه با آلفونسو/ نقاش درهم میآمیزد تا گونهای دیگر از درک
محیط اطراف - شاید واقعیترین آن- را به دیدگان ما نزدیک کند .
ارتباط خیره کنندهی پیشزمینه(foreground) و پسزمینه
(background) در
بیان چگونگی احساس و بیان لحظهها. استراتژی مناسب و انتخاب فرمال گوئرین برای
سرگردانی آلفونسو در شهر برای پیدا کردن دختری که 6 سال پیش خاطرهای را برای او ساخته.
فرمی که به همراه پرداخت پرجزئیات صدا در هر نما از همان لحظهی اولِ بیرون آمدن
نقاش از خانه پیش گرفته میشود. پچپچ دختری در پیشزمینه و نگاه خیرهی دیگری در
پس زمینه، معاشقه زن و مردی درکنار مبهوت بودن زن دیگری که در انتظار جواب مانده
است. نزدیک شدن آلفونسو در لحظات پرتردید تعقیب دختر و باز فاصله گرفتن. کوچهای
خالی که عابرین درحال رد شدن هستند و در پسزمینهای دور که دختر و پسر عبور میکنند،
همگی به برساختن این دنیای واقعی و پرجزئیات، پرداخت احساسات و لحظات شخصیتها با
روایتی کممایه کمک شایانی میکنند.
مزاحمت، شوریدگی، پریشانی و در نهایت درماندگی کلید واژههای
تماتیک «درشهر سیلویا»ی گوئرین است. پنجاه دقیقه از زمان فیلم سپری شده ولی چیز
چندانی از موقعیت داستانی و روابط و گذشتهی شخصیت مشخص نشده است. شهر و فضا
استرتژی اصلی درام است . دختر سوار اتوبوس شهری شده است. آلفونسو هم همانجاست. به
سمت او می رود. سیلوی؟ دختر با عینکی بر چشمانش سرش را برمیگرداند. او اشتباه
گرفته است. یک اشتباه «مارین باد»ی .اشتباهی
که از نگاه دختر مزاحمت برداشت شده است. و نتیجه همهی اینها :درماندگی.
سکانس در کلوزآپهای مجزا از همِ دختر جوان و آلفونسو برگزار میشود. و در میانه در نمایِ مدیوم دو نفره محکوم کردن پسر توسط
دختر جوان و درنهایت باز هم نماهای مجزا ازهم. صداهای اطراف، صدای اتوبوس شهری،
پیاده شدن و محوشدن دختر در نگاه درمانده و ماتِ نقاش، و بسته شدن درها. دیوید بوردول
درتحلیل سکانس بعدی، صحنهی کافهای در استراسبورگ در بررسی پرجزئیات صحنه/ سکانس
با تأکید بر بنبست درp.o.v (نقطه دید) شخصیت مینویسد : «مزاحمت
مهمترین استراتژی گوئرین دراین سکانس است. به ناچار آن چیزی که
نقاش رؤیابین به آن مینگرد، تا حدودی در لایههایی ازچهرهها و قسمتی از
بدنها نمایان است».[5]
ساماندهی به این مزاحمت چندلایه موجب میشود که گوئرین در این موقعیت مبتنی بر
فضا/مکان – فضای آیینهای که روبروی نقاش است – هرچه بیشتر به درون این حجاب مستتر
در آدمها/مکان درون قاب دست یابد. موقعیتی که آشکارکنندهی لحظات و احساسات جاری
درمسیر فیلم است و این همان برداشتن حجاب از پریشانی و شوریدگیِ شخصیت، شهر و
خاطرات بهجامانده است.
«درشهرسیلویا» درام امور/چیزهای روزمره است. چیزهای روزمرهای
که درجایجای اطراف ما رخ داده/ می دهد/
خواهد داد. نشستن درکافه، انتظار ، گردش درخیابانها وکوچهها، درجستجو/ به
دنبال دختری. موقعیتی آشنا. اما این
موقعیت در دستان گوئرین موجب خلق فضایی می شود سرشار از صداها، حرکات، دستها،
نگاهها، قدم زدنها، خیره شدنها، غرق شدن درفکر و خیال، یافتن چیزی و ناگهان
هیچ. و دوباره تمام این جزئیات زندگی و صداها درعین غرق شدن ما / شخصیت در انگارهای
که شاید دوباره در آینهای / شیشهی مترویی / خیال خوشی- تصویر دختر یا خاطرهای
ماندنی - تکرار شود. و شاید این فیلم
تلاشی است درکاغذهای نانوشتهای که باد بر برگهای دفترچهی نقاش در ادامهی سیاه
کردنهای متوالی او میوزد تا دوباره گوئرین ما را از این طریق به کشف دوباره ریتم
حقیقی زندگی دعوت کند.
·
[1] اشاره
به نکتهایی است که ادرین مارتین در ویدیو- مقالهای با نام مشکلات روزمره با
نگاهی به سه موقعیت از سه فیلم ِ دیده بان (ژان اپستین) و مراکش (یوزف فون
اشترنبرگ) و قلبها ( آلن رنه) مطرح میکند .
·
[2] سال گذشته در مارین باد ساخته آلن رنه .
فیلمی با ساختار بسیار پیچیده و مبهم . فیلمی که بر ایجاد تناقضات ساختاری در سطوح
مختلف بنا شده است . در روابط شخصیتها: شخصیتی میگوید که واقعهای اتفاق افتاده
، زمان و محل وقوع را هم ذکر میکند ، اما شخصیتی دیگر آن را انکار میکند . در
این مقاله اشاره نگارنده به همین نکته است .
·
[3] اشاره به مفهومی جدید
در فرهنگ گردشگری است به همین نام . مفهومی که از دل جنبشی فرهنگی-اجتماعی در دهه
ی 90 بیرون میآید که اعتقاد دارند: گردشگر، در واقع با انتخاب و تجربهی مقصد،
سلیقه و خط فکریاش را بازتاب میدهد.
·
[5] گوشهای از مقاله دیوید
بوردول بر فیلم «در شهر سیلویا» به نام «سه شب یک رویابین» که در وبلاگ شخصی او «ملاحظاتی در باب سینما»
انتشار یافته است .
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر