شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۲

سینماتک و تاریخ سینما

گدار در سینماتک ملبورن

                                                      نوشته : ژان لوک  گدار
                                                      ترجمه : علی سینا آزری



پس ازبیست سال، حدود 1967/68  و با توجه به جنبش های اجتماعی درحال وقوع دراطراف من، متوجه شدم که درآن روزها، کاملاً وبه درستی نمی دانم که فیلم ها چگونه ساخته می شوند. حتی آنگونه که به آن معتقد بودم، نمی دانستم..سؤال های بسیاری ازخودم می پرسیدم: اما پس ازاین پلان، چه چیزی را باید نشان دهم ؟ وچرا یک پلان به این نیازدارد که ادامه ی پلان قبلی باشد؟ درنهایت، ازخودم سؤال های کاملاً طبیعی می پرسیدم، اما جواب های طبیعی وجود نداشت. واین ( سؤالات ) ده یا پانزده سال مرا دربرگرفته بود، نمی دانم، تلاشی برای دوباره زیستن... دیریا زود هرکس به خاستگاه خودش باز می گردد: تصمیم گرفتم که به خاستگاه خودم، سینما بازگردم. ازآن جایی که به تصاویربرای زنده ماندن ونشان دادنشان به دیگران محتاجم شاید من بیش ازدیگران به آن نیازداشته باشم. به این دلیل که دریک وضعیت غیرعادی، من دریک لحظه ی معین ازتاریخ سینما بودم، وذره ذره با آن رشد کردم تا شیفته تاریخ سینما شدم. اما من همچون یک فیلمساز شیفته شده ام، نه همانند متن هایی که توسط bardeche یا brasillach ، میتری یا سادول خوانده ام ( همانند این: گریفیث درآن سال به دنیا آمد، این یا آن چیزرا اختراع کرد، چهارسال بعد، اوکارهای دیگری انجام داد وغیره)، اما جذابیت برایم ترجیحاً درپرسش درباره ی چگونگی خلق فرم ها توسط او بود و فکرکردن دراین مورد که چگونه این دانش وآگاهی  می تواند به من کمک کند. و3 یا 4 سال پیش، من ایده ای برای یک پروژه داشتم: آغازکردن چیزی که من " تاریخ بصری " می نامم، زوایایی به طورکلی نادیده، یک تاریخ تصویری ازسینما وتلویزیون. درهمان زمان، سعی کردم ازتجهیزات فنی خودم همچون تیوب های یک نقاش نگهداری کنم، ودرطول دوره ای درمونترال متوجه شدم که این تقریباً غیرممکن بود.
 به نظرمن، فیلم ها تقریباً دیده نشده اند، به این دلیل که، برای من، دیدن فیلم ها مستلزم داشتن گزینه ای برای مقایسه کردن آن هاست. اما برای مقایسه کردن دوچیز، نه مقایسه ی یک چیزبا خاطره ی آن دیگری، مقایسه کردن دوتصویرودرهمان لحظه که آن تصاویردیده می شوند، برای نشان دادن رابطه های معین. اکنون، برای امکان پذیرکردن آن، ساختارفنی معینی ( که به طورمعمول وجود دارد) احتیاج است. درحقیقت، یک نفرمی تواند بگوید :      " درسته،هرکس نیازبه طرح ریزی برای ساخت یک فیلم دارد ".اگرکسی بگوید: "درآن فیلم، آیزنشتاین ازتدوین موازی استفاده کرد، امری که ازلحاظ تئوریکی پیش ازآن توسط گریفیث به وجود آمده بود"؛ سپس کسی گریفیث وآیزنشتاین را درهمان لحظه به روی پرده بیاورد، یکی پس ازدیگری. بعد ازآن، به طورقطع ، به صورت کاملاً عادلانه تمام چیزهای غیرمنتظره ،غلط یا درست را می توان دید  . و در این مسیر می توان آن را مورد بررسی قرار داد . با این وجود ، واضح است که قرار دادن یک فیلم – تئاتر در کنار دیگری واقعا دشوار است . اما هم اکنون ، اینجا فیلم ویدویی وجود دارد . فیلم ها را می توان یکی در کنار دیگری قرار داد و آن ها را با یکدیگر مقایسه کرد . می شود فکر کرد که این باید اولین وظیفه ی یک سینما-تک و مدارس سینمایی باشد . متاسفانه به نظر می رسد که این آخرین چیز برای انجام دادن آن ها ست و دقیقا به همین دلیل است که تنها تاریخی که می توانست نوشته شده باشد، تاریخ سینما ، هنوز نوشته نشده و هیچگونه تفاوتی بین ساختن سینما و نوشتن درباره تاریخ سینما وجود ندارد . سینما تاریخ خودش را همانگونه که ساخته شده ، می نویسد . این حتی می تواند دارای برخی نشانه باشد که " چگونه تاریخ، باید ساخته می شده ، تاریخ بشر، زنان ، کودکان ، فرهنگ ها ، طبقات اجتماعی" ، به این دلیل که سینما در خود ، ماده ی تاریخی خودش را داراست و این می تواند نشانه های خوبی به ما بدهد . سینما-تک تنها جاییست که می توان چیزهای شبیه به این را برگزار کرد و من فکر می کنم ، واقعیت این است که این امور رخ نمی دهند ، این چیز بی ضرر در چارچوب روند فعلی جامعه ایجاد نمی شود . در تئوری ، مردم می گویند : " بله ،این یک ایده خوب است . " اما در عمل امکانپذیر نیست .
این چیزی است که در مونترال متوجه شدم ، به این دلیل که به عنوان یک اصل ، من خودم را در تاریخ سینما قرار داده ام تا بدانم کجا خودم را پیدا می کنم : یک روانکاوی طبقه بندی شده با صدای بلند . هر دو ماه یک بار ، در دو روز نمایش فیلم را برنامه ریزی کردم ، در روزهای جمعه و شنبه : در صبح ، چکیده سه یا چهار فیلم را در می آوردم ، در بعدازظهر ، یکی از فیلم های خودم . بستگی به هر مورد ، تکه هایی از فیلم ها را با صدا یا صامت انتخاب می کردیم ، تکه هایی که به نظر من به فیلمی که در بعداز ظهر نمایش می دادیم ، ارتباط داشت . حالا ، یک بار یا دوبار – یک بار به خصوص – چیزی رخ می داد . تماشاگران دیدند ( یا حداقل به یاد آوردند که دیده اند – همچون حافظه ای درخشان – و آن را بار دیگر و دوباره نمی توانستند ببینند ; اگر دستگاه پخش ویدیو آنجا بود ، آن ها می توانستند ببینند و آن را ثبت کنند ) ، من گفته بودم که مردم چیزی را دیدند . یک جمعه یا شنبه بود . از فیلم های من ، قرار بود در بعدازظهر فیلم " تعطیلات آخر هفته" را نمایش دهیم . به خودم گفتم : چه چیزی را می توان از آن استخراج کرد ؟ تعطیلات آخر هفته بیشتر فیلم وجشی ها( بربری ها ) است ، هیولاها ، و بنابراین فیلم های هیولایی را برای صبح انتخاب کردم . از لوسیک خواستم که قسمتی از هیولاهای براونینگ را انتخاب کند ( به این دلیل ساده که تا به حال آن ها را ندیده ام ); یک قسمت از سقوط امپرلطوری روم ( که به نظر من ، ورود هیولاها ، بربری هاست در برابر کسانی که خودشان را متمدن معرفی می کردند ) ; آلمان سال صفر ( که این گونه است ، سرزمینی پس از سقوط ، پایان هیولا) ، همچنین پرندگان هیچکاک ( انسان در برابر هجوم موجودات دیگر ) و پس از آن ، به طور غیر عادی ، به این دلیل که لوسیک نتوانست هیولاهای ابتدایی را پیدا کند ، اولین دراکولا را قرار دادم و گزیده ای کوتاه از فیلم " خون آشام " لویی فویاد . و در واقع دیدن یک قطعه کامل از آلمان سال صفر در بین گزیده های دیگر ..] .. [ .. و به طور غیرعادی ، واقعیت دیدن آلمان سال صفر در بین دراکولا و پرندگان ... به اندازه ی کافی عجیب بود، این گونه به نظر می رسید که گرچه دراکولای خون آشام ،هیولا نبوده ، اما ترجیحا همه ی مردم اطراف او اینگونه بوده اند : بانکداران و سطوح بالای طبقات اجتماعی لندن در آن زمان داستان ، این جایگاه را دارند....
به نظر من ، تاریخ سینما می تواند تاریخ دو پلات ( طرح و توطئه) باشد . اول : طرح وتوطئه فیلم ناطق در برابر سینمای صامت ، از زمان آغاز آن . دوم : کلمات ، که می توانستد به سینمای صامت کمک کنند ... این پلات ها در برابر این واقعیت است که تاریخ نوشته نخواهد شد ... آن ها راهی را پیدا می کنند تا از بیان شدن تاریخ جلوگیری کنند – در غیر این صورت می تواند بسیار بیشتر از این باشد ، به این دلیل که اگر کسی بداند چگونه تاریخ خودش را بیان کند ... اوه، نمی دانم ... جهان تغییر می کند !
و از خودم می پرسم پرسنل سینما-تک ممکن است هیچ گونه علاقه ای به طرح سوال از خودشان نداشته باشند... اگر افراد دیگر به همان شیوه در این مورد ، در مورد تولید فیلم های مربوط به حفظ و حراست فکرکنند . حفاظت ، خب ، این بهتر یا بدتر است ، اما یکی از خودش می پرسد چه اشتیاقی در حراست است اگر این گونه بدان بنگریم .. چه چیزی حفاظت می شود ؟ یک تصویر. آن چه جالب است حفاظت از ارتباط یک تصویر از دیگری است . حفاظت از یک فیلم به اندازه ی حفاظت کردن از 3 عکس از یک فیلم ژیگا ورتوف و 3 عکس دیگر از یک فیلم آیزنشتاین دراماتیک نیست . بدین طریق ما می توانیم بدانیم چه چیزی رخ داده بوده : این وظیفه ای است که مجله ها باید با آن روبرو شوند . و اگر ما یک فیلم داریم ، چه بهتر ، چون دراین مسیر به بهترین حالت دیده می شود و این لذت بخش است ، اما این به طور قطع ضروری نیست . بسیار بهتر است که آن ها را بسازید ، همانطور که بودند ، و این یکی از ایده های بزرگ لانگلوا بود : قطعا فیلم ها باید به نمایش در بیایند ، اما آن ها نیز باید ساخته شده باشند . این اساسا تهییجی است برای ساختن فیلم ها.
من ترجیح می دهم که سینما-تک را نظیر یک تولید کننده و نه تنها نمایش دهنده صرف در نظر بگیرم . چون اگر اینجا مکانی برای نمایش و پخش باشد ، پس هیچ گونه تفاوتی با مکان های نمایش و پخش دیگر نمی کند . 

....................................................................................................
این مقاله به زبان انگلیسی برای اولین بار در مجله  cinema  comparative  cinema انتشاریافته است .

هیچ نظری موجود نیست: