شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۱

چشم انداز مقاومت : اشتراب – هولیه - نگاه اول





از ميانه دهه 1960 به بعد کارگردان‌هاي سراسر دنيا به دنبال راهي بودند که تجربيات مدرنيستي پس از جنگ را در خدمت نقد راديکال سياسي در بياورند. بسياري به شيوه فيلمسازي شوروي سابق در دهه 1920 رجوع کردند اما زيبايي‌شناسي مونتاژ را از صافي احياي تدوين گسسته در آثار موج نوي فرانسه و موج نوي برزيل بازشناختند. ما تقريباً با نتيجه اين نگاه آشنا شده‌ايم، سينماي کولاژ نيشدار در «ساعت کوره‌ها» (1968) ساخته فرناندو‌اي سولاناس و اکتاويو گتينو و «دبليو. آر: اسرار ارگانيسم» (1971) دوشان ماکاويف. اما حداقل تعدادي از فيلم‌سازهاي مدرنيسم سياسي شده به سنت «تهي‌سازي از درام» به عنوان الگوي خود روي آوردند.1



1.مدرنیسم سیاسی


غیرعادی ، رادیکال ، ضد سنت ، مارکسیست ، ضد روایت های مرسوم ، مینیمال ، سختگیر، خشک و در عین حال نابغه . این تمام صفاتی ست که درباره ی اشتراب و هولیه در تمام مقالات سینمایی بارها و بارها تکرار می شود . ترکیبی نامتجانس و در عین حال همگون از یک مرد-زن در تاریخ سینما .
اشتراب-هولیه اساسا متعلق به سینمای مدرن هستند . فیلمسازانی که در خط سیر سینمای مدرن پس از جنگ حرکت کردند . مدرن بدین معنا که رویکرد نقادانه درون فیلم هایشان از همان تجربه ی اول " سرگذشت آنا ماگدالنا باخ " تا آخرین تجربه ی کوتاه اشتراب بدون هولیه " Quei loro incontri " کاملا مشهود و آشکار است.
دیوید بوردول در مقاله ای به نام " مدرنیسم ، مینیمالیسم و اندوه " درباره ی فیلمسازان مدرن اشاره می کند که هیچ هنرمندی منفک از هنجارها و انتخاب هایی که محیط اطرافش در اختیار او قرار می دهد ، کار نمی کند و از این منظر این تلقی که فیلمسازان مدرن اصیل و مبتکر هستند ، تا حدودی نادرست است . " اما در اینجا باید بگویم که اشتراب – هولیه استثنایی بر این گزاره هستند . آنها شاید جزئ معدود هنرمندانی باشند که سختگیرانه بر نگاه رادیکال خود به دنیای اطراف ( از دهه ی 60 تا به امروز ) ایستاده اند . به گونه ای دیگر باید گفت که سینمای اشتراب – هولیه اساسا سیاسی و ستیزه جو ست و تغییرات عظیم این 50 سال – از جنبش های اجتماعی مختلف در اروپا تا فرو ریختن دیوار برلین ... تا به امروز – موجب هیچ گونه تغییری در عقاید و نگاه چپ ، ضد سنت و فرهنگ مسلط آنها نشده است .
فرم هایی که آن دو در دل مدرنیسم سیاسی فیلم های خود مورد استفاده قرار دادند به شدت متنوع بود . استفاده از اپرا در فیلم " موسی و هارون " – زندگی نامه ای در " سرگذشت آنا ماگدالنا باخ " – تاریخی در " از ابرها تا مقاومت " با ساختاری از لحاظ روایی به شدت تهی از درام –که مشخصه بخشی از فیلم های مدرن ضد جریان پس از جنگ اوپاست – به همراه نگاه ضد امپریالیستی ، برشتی و مشخصا مارکسیستی . فرم هایی که تمام سینمای گذشته خود را به چالش می کشید . کاملا ویرانگر در فرم و بیان سینمایی .
هنر تکانه های سیاسی را در خود می بلعد. سینمای اشتراب و هولیه تمام تلاش خود را می کند تا گزاره ی فوق را به چالش بکشد . و از این طریق تصویر های ناب و تازه ای را به عنوان آلترناتیوی برای سینما عرضه می کنند . از این رو کنش نقادانه و ستیزه جویانه اشتراب – هولیه هیچ گاه به پایان نرسید . هیچ گاه ذره ای به سینمای مرسوم نزدیک نشد و همواره حالت تهاجمی خود را نسبت به مفهوم و زبان سینما برای بیان کارکرد حقیقی آن حفظ کرد .




2.اشتراب – هولیه و تاثیرپذیری :

راجرز : چه کسی بیشترین تاثیرگذاری را بر شما داشته است ؟ فکر کنم شما کارتان را با برسون ...

اشتراب (قطع می کند ) : نه ، من هرگز با برسون کار نکردم . این اشتباهی ست که مترجمان ماهنامه ی فیلم کریتیک برای اولین بار در نقل بیوگرافی من کرده اند . من هرگز با برسون ، رنوار و حتی آستروک کار نکرده ام . من با آبل گانس کار نکرده ام . تنها کارگردانی که با آن به هر صورت کار کردم ، ژاک ریوت بود . و این کار را هم به دلایلی انجام دادم .

راجرز : اما شما برسون را به عنوان تاثیرگذارترین فیلمساز در کارهایتان اسم برده اید ؟

اشتراب : من یکی از ستایشگران خانم های جنگل بولونی و "یادداشت های کشیش دهکده " هستم . او قطعا بر من تاثیر گذاشته است . اما کارهای اخیر او نظیر لانسلو دو لاک را به هیچ وجه نمی پسندم .
حرف زدن درباره ی تاثیرپذیری بسیار سخت است . ریچارد راود همواره درباره ی من می گوید : فرهنگ من یک فرهنگ آلمانی ست . در حالی که این اصلا درست نیست . من فرهنگ تربیتی مدارس دانشگاهی فرانسه را دارم . در پایه های ابتدایی آلمانی را فرا گرفتم . در طول جنگ به شدت تحت تاثیر ادبیات فرانسه بودم . و برای اولین بار در سال های 1956 در آلمان بودم . در عین حال ، راود در یک تناقض گویی محض می گوید : اشتراب از لحاظ سینمایی تحت تاثیر فرهنگ سینمای فرانسه قرار دارد . کاملا در کنار برسون و گرمیلیون .
گرمیلیون مرا به عنوان یک فیلمساز کمونیست به شدت مجذوب می کند . اما متاسفانه هرگز شانس این را نداشته ام که فیلم های او را به دقت تماشا کنم . و اما برسون . دو فیلم ابتدایی او را دیده ام و کاملا بر من تاثیر گذاشته اند . اما چگونه ؟ نمی دانم .
در حقیقت می توانم بگویم که بیشترین تاثیر گذاری را فیلمسازان آلمانی بر داشته اند . زمانی که فیلم های فریتس لانگ را – فیلم های آلمانی و آمریکایی او – را می بینم ، فقط فرمی از مشکلات و بیانیه ای اکسپرسیونیستی را در آن ها نمی بینم بلکه بیش از آن ، در فیلم های آمریکایی او ، بازتاب و واکنشی از نگاه او نسبت به فیلم های آمریکایی را هم می بینم .2


3.اشتراب - هولیه و ما :

فیلم های آن ها به دلیل روایت و ساختار ضد جریان خود همچنان بحث بر انگیز جلوه می کنند . و متاسفانه این فیلم ها به درستی در سنت نقدنویسی و سینه فیل های ما – شاید یکی از دلایل آن دسترس نبودن این فیلم ها باشد که به نظر من این دلیل امروزه چندان قانع کننده نیستند – دیده و نقد نشدند . این پروندهکه به تدریج در این وبلاگ می آید، تلاش دارد تا قدمی هر چند ناچیز برای شناخت این سینما بردارد .





1.مدرنیسم ، مینیمالیسم و اندوه - دیوید بوردول - ماهنامه تجربه
2. موسی و هارون همچون بازتاب مارکسیستی یک ابژه - جوئل راجرز - جامپ کات 1975


......................................................................................................................

هیچ نظری موجود نیست: