دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۰

سه دايره ريوت / ژيل دلوز


در دسترس نبودن آثار ریوت که جاناتان رزنبام هم در مقاله‌ی «مقدمه ای بر کار ریوت: متن ها و مصاحبه ها» به آن اشاره می کند موجب شده است که ریوت در ایران جایگاه واقعی خود را در میان علاقه مندان حرفه ای سینما پیدا نکند. با این وجود جای تأمل دارد که ریوت برخلاف سایر فیلمسازان و به خصوص موج نویی های همراه او از همان ابتدا به فروش و نمایش گسترده آثارش برای عده ای زیاد از مخاطبین و حتی تشریح جزئیات فیلمهایش در متن مصاحبه ها هیچ گونه علاقه ای ازخود نشان نداد. با این وجود ریوت در فیلمهایش با آمیختن نشانه های قراردادی و اعمال ولحظه های غیرقابل پیش بینی و کنترل چه درمتن و چه از لحاظ اجرا موجب پدید آوردن تفسیرهای گوناگون و متنوع در طیف علاقه مندان و مخاطبان خود شده است. و درکنار اینها زمان غیرعادی فیلمهایش –بعضی اوقات به 14 ساعت هم رسیده است که در نقد خیره کننده و زیبای « لذت روایت » رابین وود فقید بررسی همه جانبه ای بر این نکته شده است – که با تلفیق سبکهای مستند گونه، گزارشی همراه با چاشنی جادویی خیال و توهم، همگی موجب آن می شود که هراز چند گاهی به او و گنجینه فیلمهای غریبش رجوع کنیم. دراین وبلاگ اولین مواجهه من از این منظر با ترجمه نقد ژیل دلوز بر اثر gang of four ساخته 1982 ریوت است اما یکی از مشکلات موجود در مواجهه شدن با متن این است که قبل از خواندن آن باید فیلم را حتماً دیده باشید تا بتوانید با نگاه موجز و به شدت جذاب، حساب شده و بدیع ژیل دلوز در متن زیر درگیرشده و از خواندن آن لذت ببرید. با این امیدواری متن زیر را ترجمه کرده و دراین وبلاگ گذاشتم.



اولين دايره ظاهر مي‌شود. ( يا قسمتي از آن ). بگذاريد نام آن را A قرار دهيم. اين دايره در سرتاسر فيلم هرگز متوقف نمي‌شود. اين دايره يك تئاتر قديمي است همانند يك مدرسه كه تعدادي زن جوان در حال واگويه كردن نقش هايشان هستند. آن ها نقش ( Marivauox، Comeille، Raine) تحت هدايت كنستانس (Bulle Ogier) را بازي مي كنند. سخت ترين امر در اين مرحله براي دختران ، بيان احساسات اصيل و قابل اعتماد نظیرعصبانيت، عشق، نا اميدي با كلماتي است كه تحت اختيار آن ها نمي باشد و به گونه اي مربوط به نويسندگان آن كلمات است. اين اولين صحنه نمايش است: نقش ها : يكي از دختران، سيسيل، خانه اش در حومه شهر را براي چهار دختر ديگر باقي گذاشته است. او با مردي كه دوست مي دارد به مكاني ديگر براي زندگي رفته است. آن چهار دختر در خانه با يكديگر زندگي مي كنند. جايي كه آن ها پژواكي از نقش هايشان را ، ،روحياتشان در پايان يك روز؛ ژست ها و نگرش هاي شخصي، تأثيرات روابط عشقي خصوصيشان ( آن هايي را كه به صورت تلويحي بيان مي كنند) و استعدادهاي گوناگونشان در قبال يكديگر را تجربه مي كنند. در واقع اگر چه دختران ديوار تئاتر را براي هدايت و مدريت يك زندگي انتخاب كرده اند. زندگي كه آنها به طور كاملاً مبهمي در خانه بين يكديگر تقسيم كرده اند جايي كه ذرات نقش آنها در آن بارور مي شود، اما با وجود اين آن ها به گونه اي زندگي شخصي خود را به نمايش گذاشته اند، كه با وجود هر يك از دختران مي توانيم حرفه و عمل شخصيشان را به ياد آوريم. شما در طول اين مدت با توالي و تسلسلي از نقش ها مواجه مي شويد كه بوسيله برنامه اي كنترل مي شود اما مي توان گفت ترجيحاً زنجيره اي از نگرش هاي تصادفي و ژست هايي كه از چندين داستان همزمان بدون قطع كردن يكديگر پيروي مي كند بر آن ها حكم فرمايي مي كند. اين دومين صحنه نمايش مي باشد : نگرش ها و ژست هايي در زندگي روزانه ی به هم پيوسته آن ها. چيزي كه به طور پيوسته موجب الهام ريوت شده است بحث گروهي بودن آن 4 دختر در كنار فرديت آن ها مي باشد : گونه هاي تراژيك و كميك، گونه هاي سرخ فام؛ گل انداخته و ماليخوليايي و رنگ پريده، گونه هاي با وقار و شلخته و سر به هوا و به طور کلی تمام آن ها. گونه هاي ماهگون (هلالي) و خورشيدي )وابسته به نور). اين دايره دوم است- B - درون دايره اول، زماني كه تا حدودي به دايره اول بوسيله دريافت تأثيراتش وابسته مي شود. اما دايره B اين تأثيرات را در مسير خودش توزيع و به گونه اي در جاي خود قرار مي دهد، فرار از محيط تئاتر فقط براي بازگشت بي وقفه به سوي آن.



- چهار دختر بوسيله مردي كه هويتش نا مشخص است مورد تعقيب قرار گرفته اند - - يك هنر پيشه، يك جاسوس، يك پليس - - در جستجوي عاشق سيسيل مي باشد ( احتمالاً يك جنايت رخ داده است). تمام اين ها در مورد چيست؟ مردي به دنبال كليدهايي مي گردد تا در صندوقي را قفل كند. او سعي مي كند كه هر يك از دختران را به نوبت تعقيب كند. و بوسيله يكي از آن ها موفق مي شود. سه دختر ديگر تلاش مي كنند كه آن مرد را بكشند : اولي كاملاً تئاتريكال عمل مي كند، دومي كاملاً سرد و بي روح و سومي هم بدون اراده. سومين دختر در حقيقت ضربه اي مرگ آور با عصايي چوبي به آن مرد وارد مي كند. اين سه صحنه بزرگترين لحظات ريوت مي باشند : بدون شك زيبا : اين سومين صحنه نمايش است : ماسك ها. در يك دسيسه پليسي يا سياسي كه در پس آن مي آيد، هيچ كدام نمي توانند فرار كنند، يك نوع تباني ودسيسه همه جانبه. اين سومين دايره –C- است كه رابطه اي پيچيده و تودر تو با اجزايي دقيق با آن دو دايره ديگر دارد.دومين دايره را طولاني مي كند و موجب مي شود كه به طور كاملاً صميمانه اي با يكديگر جفت شوند. زماني كه به طور فزاينده اي چند گانگي در نگرش دختران ايجاد مي شود. به شرط يك ارزيابي و سنجش معمول جادو و جذابيت آن ها كاملاً به نظم و قاعده در مي آيد. اما اين در كل تئاتر همچنان گسترش مي يابد و آن ها را پوشش مي دهد و شايد تكه اي از اين نمايش ورپراتور بي پايان جدا از هم را به يكديگر پيوند مي دهد. كنستانس، كارگردان به نظر يك المان ضروري در دسيسه از زمان شروع آن مي آيد. ( آيا آن جا يك دوره بي علاقگي در زندگي دختر در (چندين سال نا مشخص ) وجود ندارد؟ آيا دختر هرگز تئاتر را ترك مي كند، جايي كه در آن پسر شيطان و تخیل سيسيل را پنهان مي كند. و كسي كه احتمالاً معشوقه كنستانس به حساب مي آيد؟) و اما در مورد خود دختران و رابطه ما بين آن ها چي؟ يكي از دختر ها دوست پسري آمريكايي با نامي مشابه به عنوان پليس دارد، دختر ديگر اسمي مشابه را به عنوان خواهر گمشده مرموزش دارد و دختر اهل پرتغال، لويسا، كسي كه مظهر و تجلي گونه ماهگون ( هلالي) است و همگي احتمالاً بصورت كاملاً تصادفي كليدها را پيدا مي كنند و نقاشي كه احتمالاً واقعي است را تحت اختيار خود قرار مي دهند. - - و خلاصه اينكه، سه دايره كاملاً بر يكديگر تأثير مي گذراند. بر روي نقش يكديگر و پيشروي آن نسبت به يكديگر و هر يك ديگري را بدون آن كه راز و معماي خود را از دست بدهد سازمان دهي مي كند.


ما همگي بخش هايي را كه هنوز نسبت به آن غافل مانده ايم را واگويه مي كنيم. ( نقش هايمان) ما به درون شخصيت هايي كه آنها را به صورت درستي اجرا نمي كنيم حركت مي كنيم ( نگرش و ژست هاي ما) ما دسيسه هايي را طراحي مي كنيم كه كاملاً نسبت به آن بي اعتنا بوديم ( ماسك هاي ما). اين نگرش ريوت به جهان است به صورت كاملاً يگانه و منحصر به فرد. ريوت به تئاتر براي سينما احتياج دارد تا بتواند وجود داشته باشد. نگرش ها و ژست هاي دختران جوان سينماي تئاتر مانند ( وانمودي ) را بنا نهاده اند. آن ها را در مقابل يكديگر قرار مي دهند و از آن چيزي كاملاً متمايز و متفاوت را پديدار مي كنند. و سياست، قضاوت و توطئه پليسي موجب ارزيابي ما مي شود و مقادير آن به اندازه كافي كه نشان می دهد به صورتی ست که دنياي واقعي شبيه يك فيلم بد شده است و سپس اين حرفه سينما است كه به ما تكه اي از واقعيت، تكه اي از دنيا را نشان مي دهد. پروژه ريوت - - سينمايي كه به ما ضديت نمايش تئاتري مانند را با تئاتر واقعی نشان مي دهد. واقعيت را با آن دنيايي كه غير واقعي شده است در معرض ديد ما قرار مي دهد. - - سينما را از تئاتر و توطئه هاي هشدار دهنده اي كه موجب نابودي آن شده اند نجات مي دهد. - اگر سه دايره با يكديگر ارتباط داشته باشند، آن ها مكان هايي را كه متعلق به خود ريوت است همچون پشت تئاتر يا خانه اي در حومه شهر را مي توانند پوشش دهند. اين ها مكان هايي هستند كه طبيعت در آن جايي ندارد. قسمت هاي توسعه نيافته حومه شهر، زمين هاي روستايي و زراعتي كه به شهر متصل مي شوند يا گوشه ها و باريكه هايي جدا از هم، تصويري بي روح از اين مكان ها . و با وجود اين همگان فراموش مي كنند كه اين مكان ها توسط ريوت ارائه مي شوند و با رؤياهايي او بارور مي شود. در اين مكان توطئه و دسيسه ها بنا نهاده مي شود و دختران جوان با يكديگر زندگي كرده اند و مدرسه ها تأسيس شده اند. و همچنين در اين مكان ها است كه رؤيا بين ها هنوز مي توانند شب و روز، خورشد و ماه را به مصادره خود در آورند همچون يك دايره خارجي بزرگ كه بر دايره هاي ديگر حكمفرمايي مي كند، نور ها و سايه هايشان را تقسيم مي كند.


ريوت هيچ گاه در يك مسير قطعي و مطمئن عوامل مختلفي همچون شاخه هاي نور و دگرديسي و تغييرات خورشيدي (Constance) و ماهگون (Lucia) را فيلم برداري نكرده است. لوسيا و كنستانس شخصيت نيستند اما داراي نيروي به همان اندازه مي باشند. شاخه هاي اين دو گانگي را نمي توان به نيروي خير و شر تقسيم بندي كرد. و از اين است كه ريوت خود را درون اين مكان ها به مخاطره مي اندازد. جايي كه طبيعت براي تصديق وضعيتي كه در آن وجود خورشيدي و ماهگون دارد ، به حيات خود ادامه مي دهد. در حال رشد و بقا مي باشد. سينماي ريوت همواره بسيار نزديك به شعرهاي نروالl بوده است همانند اينكه ريوت وارث او باشد. همانند نروال، ريوت در باقيمانده هاي بخش پاريس وهم انگيز گشت وگذار مي كند، داستان دختران آتش خود را بازگو مي كند. و به طريق كاملاً ابهام انگيزي توطئه هاي يك جنون نامعلوم را احساس مي كند. بحث تاثير پذيري نيست. شاخه هاي اين مواجه است كه ريوت را يكي از بزرگترين سينماگران الهام گراي درون سينما مي كند و يكي از بزرگترين شاعران سينما.

هیچ نظری موجود نیست: