پنجشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۳

خنجر




خنجر  (تسویی هارک، 1995)
یادداشتی چاپ‌شده در پرونده‌ی سینمای هنگ‌کنگِ فیلمخانه‌ی دهم


بهانه‌های زیادی وجود دارد برای فراموش کردنِ نام تسویی هارک در دهه‌ی 90 ؛ اما ساختِ سه فیلمِ[1] همزمان در سال 95 خط بطلانی می‌کشد بر تمام این تصورات. خنجر همینجاست که نیروی خلاق و همچنان بکر خود را در نگاهی تازه به فیلمْ-کالتِ مشهور چانگ چه شمشیرزنِ یک‌دست آشکار می‌کند. نماهای بسته، حرکت‌های سریع دوربین، ریتم سریع و کوبنده‌ی تدوین به‌نظر زیباشناسیِ MTV را نشانه گرفته است؛ اما فیلم به‌خوبی آنرا به نقطه عزیمت تازه‌ای در سینمای رزمیِ هنگ‌کنگ بدل می‌کند. زنی (سیو لینگ[2]) سرگشته‌ی انتخابْ میان دو مرد بستر عاشقانه‌ی روایت را در کنار انتقام فردیِ دینگ آن، یکی از همان مردان شکل می‌دهد. در این میان، تغییر مسیرهای متعددِ روایت به سویِ هر یک از شخصیت‌ها حس و حالِ ناآرام و پُرخشونتِ موقعیت‌ها را  به نمایش می‌گذارد. و اینگونه مضمونِ انتقام یعنی همان زمینه‌ی منبع اقتباسِ فیلم، به نیمه‌ی دوم فیلم می‌آید تا هر لحظه از روایت بیانگر امپرسیونِ بدن‌ها در زمین (کار مردان در کارگاهِ شمشیرسازی) و هوا (رقصِ چرخانِ بدن‌ها در لحظاتِ خونینِ هر یک از مبارزه‌ها) باشد؛ نوعی به‌هم وصل کردن خطوط عمودی و افقی بدن‌ها در میزانسن در کنارِ تغییر مداومِ پسزمینه و پیشزمینه(ها). اما تسویی مرکزیت‌بخشی به خشونت را، نه از طریقِ رئالیسمِ صریح و بی‌پیرایه‌ی مکان‌ها، بلکه در میدانِ قاب‌ها و میزانسن‌هایش ایجاد می‌کند. یکی از همان نماهایِ ابتداییِ فیلم ورودیِ مناسبی‌ست برای چگونگیِ نمایش این نوع از خشونت در سینمای هارک؛ جایی‌که دختر(راوی) برای لحظه‌ای بازتابِ نورهایِ درخشانی را بر روی پوست صورتش احساس می‌کند و سعی می‌کند آن‌ها را با دستانش به چنگ آورد؛ غافل از اینکه آن نورها، انعکاسی هستند از برقِ خنجرهایِ آویزان در گوشه‌کنارِ اتاقِ خانه؛ همان شغلِ خانوادگیِ پدرش. و همین نگاه شاعرانه‌ی تسویی هارک با در نظر گرفتنِ تجربیاتی همچون روزی روزگاری در چین و مارسبزرنگ ، به سینمایِ ووکسیا (ژانر موسوم به شمشیربازی) است که تفاوت او با هم‌قطارانش را می‌سازد؛ نگاهی که همراه با انتخاب لحن زنانه‌‌ی راوی منجر به خلقِ باله‌ای از خون و رنگ در صحنه‌های نبرد می‌شود. و شاید همزمان بتوان عصاره‌ی جهان فیلم را در همان دیزالوهای پایانی جستجو کرد؛ تنهاییِ ابدیِ زنی (سیو لینگ) در دلِ انتظاری کُشنده و همیشگی‌؛ لحظاتی که در بیانِ خودِ راوی به‌خوبی بیان می‌شود: «لذت و همزمان رهاییِ موجود در اندوه». و این شاید کلیدی باشد برای ورود به یکی از رادیکال‌ترین فیلم‌هایِ جریانِ اصلیِ دهه‌ی 90.



[1]  مهمانیِ چینی 1995  فیلم مهم دیگر چویی در  این سال است؛ اثری  که دیوید بوردول آنرا از بهترین‌های دهه‌ی 90 می‌داند.
[2] Siu Ling

هیچ نظری موجود نیست: