نمای فیلم «آبی» |
فیلمهایی
که با آنها زندگی کردهام. پروندهای برای نوشتن. یا بهتر بگویم تمرینهایی برای آن.
نوشتن دربارهی فیلمهایی که ساعتها و روزها با آنها سپری کردهام. پاسخی به دغدغهی
نوشتن با/بی بهانه دربارهی تصاویر،صداهایی که روزمرگیِ مرا تسخیر کردهاند. که امیدوارم
در خلال این حرفها به نثری شایستهی آنها هم دست پیدا کنم.
آبی
درک
جارمن
1993
آنچه
جدید و بزرگ و والاست، همواره توهین و تحقیر و خشم برمیانگیزد (1)
به
چالش کشیدن سینما بهعنوان تصاویرِ در حرکت. غیاب تصویر، در هر معنای ممکن ، جهت به
تسخیر در آوردنِ لحظاتِ زندگی شخصی جارمن; گونهای خودنگاری، فراسوی مرگی آبی رنگ.
رهایی کامل خیال، وهم و فانتزیِ جارمن و همکارانِ همیشگیاش(2) در به تصویر کشیدن فراز
و نشیبهای زندگیای که پس از مرگ ناگهانی او و چالش دیگرش ، همآوردی با بیماری ایدز
، بهنمایش در آمد. و جداکردن تصویر از ادامهی تعاریفی که با آن از پیش تعریف شده،
همان چیزیست که در برخورد اول با آن مواجه میشویم. همان کاربرد مونتاژ یا مفهوم
«تخریب حافظه» یا به چالش کشیدن آن در هجوم تصاویر و رخدادهای پیشآمدهی ذهنی . رویکردی
که با ایدههای گی دبور در فیلمهایش به گونهای دیگر پرورانده شده بود. یعنی ضدیت با
واقیتِ پذیرفته شدهی هرچیز. «آبیِ» جارمن این آگاهی را به خوبی نشان میدهد : «که
بیگانگی را نمی توان با فرمهای ازخود بیگانه نقد کرد.»(3)
متنی
بهغایت هوشمندانه و شاعرانه بههمراه اجرای دقیق وحسابشدهی صداپیشگان. که فضاسازی
صوتی ، طراحی آمبیانس محیطهای سوررئال در برخی سکانسها ، اضافهشدن قطعههایی از
موسیقی برایان اِنو ، زیمانوفسکی به ترسیم این مفهوم بهخوبی کمک کرده است : از بین
رفتن مرز بین ذهنیت و واقعیت، درون تجربههای زیستهی جارمن. بهگونهای همراه شدن
با آنچه او میبیند، میشنود و تجربه کرده است. مقابله با این مفاهیم در زمانی نزدیک
به 76 دقیقه تماشای رنگ آبی ، در حقیقت به چالش کشیدن تمام آن مفاهیم و تجربههاست.
با وجود این ارکسترال چند صدایی در بیان دیدگاههای سیاسی ضد جنگ، دفاع از حقوق انسان،
درگیرهای شخصی او با بیماریاش، ترسیم محدودههای هنری که درون آن نفس میکشد; «آبی»
آگاهانه در جهتِ خلاف همگی آنها حرکت می کند : به چنگ در آوردن مسیرها و دالانهای
«ضد آن مفاهیم» و دستیابی به تجربههای نازیسته در دلِ هزارتوهای صوتی و موسیقایی
حاکم بر آن.
پردهی
پوشیده شده از رنگ آبی. انتخاب فرمال جارمن ورای حذف کلیهی امکانهای بصری، میزانسن،
حرکات و ژستها. «آبی» در گذر از همهی این عدم امکانها چه چیزی را نشانه می گیرد؟
نکتهای که در ابتدا بهنظر میرسد، چیزی بیرون از دایرهی فیزیولوژیکی و حتی روانشناختی
رنگ است; بلکه آنرا تماما باید در محدودهی مفهوم رنگ آبی جستجو کرد. آیا در اینجا
میتوان از جملهای در گفتار فیلم کمک گرفت؟ «آبی همان عشق بیکرانیست که انسان، خودش
را درون آن غسل میدهد – گونهای بهشت زمینی«(4) یا رنگ آبی را باید راهحلی برای
فرار جارمن از مشکل به تصویرکشیدن ایدز بر روی پردهی سینما، آنهم چنین عریان در گسترهی
جزییات دانست؟ اما چیزی که مشخص است، تصویر و نمایش مستقیم مسالهی ایدز توسط روایتپردازیها،
شخصیتپردازیهای مرسوم، برای او ، به جز کلیشه، نکتهی دیگری در بر نمیداشت. یا باید از ملاحظات ویتگنشتاین ( فیلسوفی که جارمن
فیلمی را دربارهی او ساخت) وام گرفت : «روانشناسی رنگ ، اتفاق واقعشده را به چیزی
از فیزیک ربط میدهد، در حالیکه ما اتفاق واقعشده را با اتفاقِ واقعشده مرتبط میدانیم»
(5) و بدینطریق ما با رنگ آبی از یک شگفتی بهسوی شگفتیِ دیگری حرکت می کنیم; بدونآنکه
در محدودهی ظاهر و استیلای نگاههای حاکم گرفتار شویم. اما سوال اساسی همچنان باقی
میماند: رنگها در سینما چه کارکردی دارند؟ و تا کجا میتوانند نقشِ معنایی خود را
نزد مخاطب تغییر دهند؟
تمرینی
بین رابطهی سینما ونقاشی در محدودهی نورها و سایه-روشنها ( کاراواجیو 1986) ، تمرینی
در مونتاژ ، نزدیک به 1600 کات در 6 دقیقه در سکانس پایانی فیلم (1988 The Last of England ) ،
حرکت میان هوشیاری و ناآگاهی ، درامهای روانشاختی- رویاگونه در ادامهی تجربههای
مایا دِرن و کنت انگر در کابوسهای عصرانه (1942) و
Fireworks (1947) ( باغ ، 1990) و تجربهایی در محدودهی صدا
و روایت و افراط در دستزدن به ساختاری تجربی (آبی، 1993) : همگی رادیکال ، بیپروا
و به شدت سختگیر در فرم و معنا. چه زمانیکه در ظرف سینمای هنری اروپا گام بر میدارند
و و چه در تجربیترین و رادیکالترین حالت ممکن که همانا «آبی» باشد.
و جملات
پایانی در گفتار متن : «نامهای ما در گذر زمان فراموش میشوند. هیچکس، کارهایمان
را به یاد نخواهد آورد.» اینگونه اثر خودنگارانهی جارمن ورای تجربیات شخصی در کنارفرمی
به شدت رادیکال و در عین حال شاعرانه شکل میگیرد. سفری که در هر بار دیدن برای هر
مخاطبی تجربهی تازه و شگرف است. به چالش کشیدن ارتباط دوسویهی مخاطب و فیلم در این
اثر همان درنوردیدن امکانهای تازه در سینما است. چیزی که جارمن بهصورت دیالکتیکی،
فراسوی نامها، تجربهها ، سوژهها و ابژههای مرسوم و معمول در این مکان/فیلم بهچنگ
میآورد; که نمونهی عینی و ملموس آن در همین جملهی پایانیست: «در دوزخ تصاویر، من
آبیِ بیکران را بهارمغان آوردهام.»
***
«آبی»
جارمن بدون شک وامدار کارهای ایو کِلِین است: نقاشیهای تکرنگ (مونوکروم) و سمفونیهای
مونوتون او که از درون تجربههای این هنرمند در سالهای 1943 و مانیفست هنریِ «هتل
چلسی» برآمده است. و نکتهای که هانا ویتمایر به درستی اشاره میکند: «کلین از واکنشهای
مخاطبان تشخیص داد که ... بینندگان فکر می کنند که نقاشیهای با رنگآمیزیهای یکنواخت
و گوناگونِ او به مثابه نوعی جدید از طراحی داخلیِ انتزاعی و درخشان است. او از این
سؤتعبیرها شگفتزده شد. کلین میدانست که باید گامهای بنیادین و فراتر از اینها،
در مسیر هنر مونوکروم بردارد... از آن زمان ، او بر روی همان وجه ابتدایی و مجرد رنگ
باقی ماند: رنگ آبی». (6) آگاهی از این مسیرها و تجربههای گذشته در راه مخاطب و اثر
هنری ، به خوبی به آنچه جارمن قصد و هدف نزدیک شدن به آنها را داشته، کمک کرده است.
در کل، بیشتر فیلمهای درک جارمن از درون گفتمان درون-هنری و چالشهایی که آن مباحث
پدید میآورند، بیرون آمده است. و نتایجی که از برخورد دیالکتیکی این مباحث بیرون میآید
، چیزی نزدیک به همان تعریفیست که گدار در فیلم «پیروخله» از زبان ساموئل فولر در
بیان سینما ارائه می دهد:«سینما مثل میدان جنگ است. سینما یعنی عشق، نفرت، اکشن، مرگ
و در یک کلمه احساس» و در کنارهم قرارگرفتن تمامی این صفتها ، به همراه شدتِ آنچه
به فرمگرایی رادیکال نسبت میدهند، سینمای درک جارمن و فیلم آخرش «آبی» را می سازد.
پینوشت: نسخهی کامل گفتار متن فیلم را میتوانید اینجا بخوانید.امیدوارم
روزی کامل به فارسی ترجمه شود.
.........................................................................................................
1.هنر چیست؟ ، لویی آراگون،
ترجمهی کامیار محسنین، مجلهی نقد سینما ، شماره 5
2. همکاران
همیشگی او که در این فیلم هم نقش صداپیشگان را اجرا می کنند: تیلدا سویینتون ، نایجل
تری ، جان کوئنتین
3. جامعهی
نمایش ، نوشتهی گی دبور، ترجمهی بهروز صفدری
4.جملهایی که در گفتار
فیلم بیان میشود:
Blue
is the universal love in which man bathes - it is the terrestrial paradise.
5. دربارهی
رنگها ، لودویگ ویتگنشتاین، ترجمهی لیلی گلستان، نشر مرکز، چاپ پنجم 1385
6. ایو
کلین 1928-1962 ، هانا ویتمایر، نسخهی اصلی ، (کُلن ، تشلین ، 1994) ص 15
۳ نظر:
دوست عزیز میشه یک راه ارتباطی باهاتون بهم بدید؟
یه درخواست دارم
blackguyfarzad@gmail.com
نظر قبلی
سلام دوست عزیز
آدرس ایمیل من : sina.azari@yahoo.com
ارسال یک نظر